ظهور مرگ قریبالوقوع چند روز بعد در یک برنامه تلویزیونی برای او بیشتر قابل توجه بود در واقع آنقدر قابل توجه بود که فکر میکردم آیا اهالی تلویزیون نگران آن نبودهاند
چنین وضوح واضحی در مشاهدات مربوط به “دیدن مرگ در چهره خود در سال گذشته”. و تکرار “قابل توجه” زیرا آنچه نوشتن است اگر اساساً تمرین توجه نباشد.)
در کتابخانهای در لندن نشسته بودم و شرح شهری ار یادداشت های نویسنده ای در دفتر sam را میخواندم که در دوران دانشجویی در آن زندگی میکردم که وقایع شرح داده شده رخ داد.
کلماتی که می خواندم کنجکاوی زیادی در من برانگیخت زیرا این نویسنده بزرگتر از من در آن زمان بود که درباره آنچه در دهلی و خیابان های آن می دید می نوشت.
آیا حق وجود را به دست آورده است؟» این دو کلمه، که توسط نایپل برای تأکید بیشتر، زیر آنها خطکشی شد، به نظر من متکبرانه و مسلماً سادهلوحانه است.
اینها افکار مردی 30000 پایی در هواست که هیچ احساس واقعی نسبت به قدرت دولت-ملت یا واقعیت غیرقابل انکار یک سیاست بزرگ، حتی اگر ناکارآمد، ندارد.
من بیشتر جذب مشاهدات ملموس نایپل شدم. این ورودی بعدی است که او در بدو ورود انجام داده است: «دهلی در سپیده دم، بوی دود، مه آلود در جاده از فرودگاه در یک دوربرگردان، اتوبوس سوخته، بقایای سیگار کشیدن یک کامیون. ”
وقتی آن سطرها را خواندم، ایستادم. من از کتابدار کتابخانه بریتانیا خواستم که برایم قطعه روزنامه ای را که نایپل تحت عنوان مرگ ایندیرا گاندی منتشر کرده بود، بیابد .
این آخرین شکلی است که این یادداشت ها به خود گرفته بودند: «صبح که رسیدم، مه دودی بر سر پایتخت داغدار آویزان بود. سربازان خاکی پوش همه جا بودند، اسلحه آماده بودند و در سحر جمعه در خلاء گشت می زدند. به اسکلت اتوبوس های سوخته، تاکسی های سوخته خیره شدم.
دیدگاه شما با موفقیت ثبت شد.